22فراموشی
سلام پسملک ناز نازک چند وقتی هست بد جوری فراموشی گرفتم... همین ماجرای واکسن زدنت جیگرم... تنها چیزی که همش یادمه ... قضیه غذا نخوردنت بود تا اینکه دیروز بابا واسه خندونن من ، یاد اوری کرد ماجرای کمپرس سردت رو... سری قبل واسه کمپرس سردت یه کشک کاسه ای که توی فریزر داشتیم تویس ستیک و پارچه پیچوندم شد کمپرس سرد واسه واکشن 2 ماهگیت... و اما این سری کشک توی فریزر نداشتی یه بسته کوپولوی کوشت رو توی چند لایه نایلکس پیچیدیم روش یه پارچه کشیدیم و شد کمپرس سرد 4 ماهگی... من رفته بودم توی اشپرخونه واست لعاب برنج بذارم روی اجاق گاز.. اومدم دیدم کیسه پلاستیک گوست توی دستته و تو هوا داری باهاش بازی میکنی... این ماجرا چند بار تکرار شد و من نیدونس...
نویسنده :
مامان معین
16:17